رسانه باید معرف فرهنگ و هنر فاخر باشد
به گزارش وبلاگ طفره، ایرنا/ براساس آخرین خبرهای بدست رسیده و گزارشات منتشر شده، رسانه باید معرف فرهنگ و هنر فاخر باشد.
پوشیده نیست که در سالهای اخیر موفقیت های پیاپی برای دست ساخته های اصیل گیلانیان از جمله ثبت دنیای روستای قنام آباد رودسر با موضوع چادرشب بافی، اعلام شهر رشت به عنوان شهر ملی هنرهای سنتی ایران با موضوع رشتی دوزی، دریافت گواهینامه ملی 6 روستای گیلان با موضوع شال بافی، سفالگری سنتی، گلیم بافی و چوب تراشی، مزین شدن 78 اثر دست ساخته گیلان به مهر ملی اصالت و جهش مقدار صادرات، اندکی رنگ و رخ هنرمندان صنایع دستی را گگردده است.
اما روزگارمان بگونه ای گرد آمده است که در انتشار دم به دم بدخبرها از تحریم و گرانی تا آوار سرقت، تصادم و خشکسالی محصور شده ایم و وبلاگ طفره بیش از دیگران در هیاهوی بدخبرها امان بریده اند؛ لذا در این میان جرعه جرعه حس خوش می جوییم و در لابه لای آرشیو خبری تقدیر ویژه مدیر کلی از یک هنرمند ساز گیلانی جلب توجه کرد.
خانه تار و سه تار ناماعیل آزمایش سروانی؛ همین نام کافی بود تا انسان را به دنیای از شور و ماهور ببرد؛ زمان زیادی طول نکشید که نشانی و هماهنگی ها انجام شد و گروه ایرنا گیلان برای انتشار لحظه ای حس خوش راهی شد؛ بایستی به جاده می زدیم تا از رشت خارج شویم و آدرس گفته شده را پی گرفتیم. شالی و آفتاب در دوسو غوغا بود و کوه و جنگل پیش رو که سمت چپ یک در چوبی ارسی در لابه لای درختان قد برافراشته کاج و سیکاس ها با سر در چوبی نشان از رسیدن داشت.
صدای تار و چهچهه قناری ها از چند قدمی شیشه های رنگی در ارسی به وضوح شنیده می شد وارد که شدیم گویی به اوایل دهه اول 1300 ورود نموده ایم؛ همه چیز عطر قدمت، هویت و اصالت داشت. از دیوارهای چوبی تا جایگاه های چرم یکصد ساله، تارهای زخمه ای، عکس و دست نوشته های بزرگان تاریخ موسیقی سرزمینمان تا گواهی ثبت اختراعات و اشعاری که روح را وسعت میداد و در کنجی مجموعه ای از کاست های ناب قدیمی که چهره غلامحسین بنان بیش از همه شاخص تر بود و صدای تار که از پس در چوبی کلون و کوبه دار قدیمی فضا را پر نموده بود.
ناماعیل آزمایش سراوانی متعجب از اینکه رسانه ای پیگیر این هنر شده با خنده ای ملایم گفت: شما هم از تماشا این فضا متعجب شده اید، نگران نباشید من کلا در سال 1310 زندگی میکنم زندگی من به این سبک و سیاق است و خانه من هم یک خانه قدیمی با همه نشانه های کهن است.
وی پیرامون اینکه رسانه باید معرف فرهنگ و هنر فاخر باشد، میگوید: دلخوشی ها کم شده، حتی محاوره آدم های امروز با محاوره پیشینیانمان متفاوت شده و تند شدن زمان اخلاقیات را هم تحت تاثیر قرار داده و خبرهای بد احاطه مان نموده است؛ من اینها را دوست ندارم سعی می کنم همچنان که فرزند زمانه خویش هستم از حاشیه دوری کنم و گزیده زندگی کنم.
از سبک محاوره و ابتذال هنر در نسل تازه بشدت شاکی است و میگوید: دخترم حریر هشت ساله است و از سه سالگی دیوان حافظ را حفظ میکند و الان نیمی از آن را به قوت و صحت حفظ است؛ بگونه ای که به دعوت استاد ناماعیل آذر برای اجرا در تلویزیون دعوت شد اما متاسفانه معلم ادبیات فرزندم از واژگانی استفاده میکند که در شان فرهنگ غنی ما نیست.
به خشم آمدم زمانی که معلم ادبیات فرزندم از ادبیات مبتذل برای نشان دادن شور و هیجان یک کار دسته جمعی استفاده کرد و به نشانه اعتراض به مدرسه اش رفتم و درخواست دریافت پفراینده فرزندم را دادم؛ بعضی الفاظ در شان ما و ادبیات و هویت ما نیست و در پاسخ به اعتراض من نسبت به این ادبیات سخیف شنیدم: همه گفتند ما هم گفتیم.
البته تماس گرفت و عذرخواهی کرد و گفت دقت ننموده بودیم اما واقعیت اینست که خوشایند نیست و برازنده فرهنگ یک ایرانی نیست؛ عصاره فرهنگ و تمدن ما در شعر حافظ و سعدی و مولانا نهفته است در حالی که در موسیقی امروز ابتذال و بدترین نوع کلام را در موسیقی می بینیم برای همین دوست نداشتم در این دوره زندگی میکردم.
ساز گیلانی را به برندی دنیای تبدیل کردم
ابداعات سازی خویش را مرهون تشویق های زنده یاد استاد فرهنگ شریف (دارای نشان درجه یک هنری معادل دکتری و از چهره های ماندگار موسیقی، نوازنده و بداهه نواز تار) میداند و میگوید: قبلا نوازنده تار بودم نوازندگی را پیش کیوان ساکت و فرهنگ شریف شاگردی کردم؛ پیشتر اگر می گفتند این ساز در گیلان ساخته شده است کسی به آن ساز نگاه هم نمی کرد که هیچ، بلکه تمسخر هم می کرد.
زندگی من گره ناگسستنی با استاد فرهنگ شریف خورده بود تا ارتباطمان به رفت و آمد رسید و روزی در حضورشان ساز زدم با اینکه ساز من جز برترین ها بود گفت همه این ها خوب است ولی ما ساز سازی قوی نداریم؛ این حرف جرقه ای شد؛ از 25 سال پیش آغاز کردم؛ تحقیق کردم پیش استادان بزرگ شاگردی کردم تا با سماجت با استاد آیتی آشنا شدم.
استاد آیتی ساکن شیراز بود و هیچکس را نمی پذیرفت؛ دوستی قدیمی در رشت داشت که نشانی از آن نداشت بالاخره آن فرد را پیدا کردم و به ایشان زنگ زدم گریه کرد؛ همین موضوع باب پذیرش را باز کرد؛ من را پذیرفت و گفت منتظر یک نامه باش و تمام جزئیات سازسازی را برایم نوشت.
دارم از ایران می روم و تمام این اطلاعات را بعنوان یک ارث نزد شما به یادگار می گذارم و به رشت هم خواهم آمد و حضوری آموزش می دهم، این هنر نزد شما به یادگار؛ رابطه ما پدر و فرزندی شد. آیتی به رشت آمد و همه اهل فن متعجب از حضور ایشان بودند؛ آغاز کردیم به سازسازی و همه آنچه را می باید به من آموخت.
گلایه بجای استاد از نادیده شدن
آزمایش سراوانی پیرامون اینکه رسانه باید معرف فرهنگ و هنر فاخر باشد، می گوید: سالهای زیادی بود که هیچکس در اینجا را نمی زد برای من مهم نبود چون هدف خودم را دنبال می کردم؛ همزمان شد با آشنایی من با هوشنگ ظریف که ردیف نوازی کار می کردم و در خانه فرهنگ شریف هم به روی من باز بود زمانی که نوازندگان بسیاری حسرت این را داشتند که فرهنگ شریف را بواسطه جایگاه بی مانندش در عرصه نوازندگی را یک لحظه ببینند؛ استاد شریف تشویقم می کرد که تارهای بهتری بسازم تا روز آخر در بیمارستان بالای سرش بودم.
ادامه می دهد: خیلی ها این راه را باطل می دانستند اما من وارد عرصه سازی که شدم و به یک تسلط رسیدم دیدم شیوه سازسازی ما ایراد دارد و تصمیم گرفتم صنعتی کنم؛ 10 اختراع در این مورد انجام دادم و با چه مکافاتی به ثبت رساندم در حالی که در کشورهای مختلف سازهای من فروش می رفت اما در کشور هنوز ساز من ناشناخته مانده بود.
زمانی که استادی چون انوشیروان روحانی (آهنگساز شهیر ایرانی و زاده رشت است) به خانه سازسازی من آمد، صف کشیدند که ببینند اینجا چه خبر است؟ در حالی که روزهایی زیادی بود که به رفت و آمد آنان احتیاج داشتم سازها خریداری گردد و حمایت شوم که نشد.
اختراعات من در خصوص سازهای ایرانی در خصوص شیوه ساخت است؛ اما چرا رفتم سراغ اینها؟ با قطع شدن دست یکی از نوازندگان و گرفتن انگشتم به وسیله دستگاه سازسازی احساس کردم همه کوشش این سالهایم بر باد رفت؛ اما به قوت و پافشاری یکی از دوستان پزشکم انگشتم ماندگار شد و این موضوع تلنگری شد که دستهای در معرض خطر را حفظ کنم و با این ابداعات دست سازندگان ساز را از تیغ دور کردم چرا که خانواده های بسیاری از این راه زندگی می گذرانند.
با شیوه من دست آسیب نمی بیند در همه کشورهای دنیا از خطر دوری می نمایند ما در دل خطریم؛ استاد کاران ساز در دل خطرند و خیلی ها این را قبول ندارند؛ چند اختراع در خصوص کوک های تار، سه تار داشتم و چند ابداع دستگاهی برای فراوری سیم است؛ برای سازهای ایرانی سیم نداشتیم سیمی فراوری کردم که برای سازهای ایرانی است و سازی آویخته بر فراز شیشه های رنگی ارسی نشان می دهد و می گوید: همراز ساز ابداعی من است برگرفته از نام دخترم است تکامل یافته ساز سه تار با صدای بالاتر که در این ساز با پیروی از شیوه نوازندگی سه تار، با سیم های مخصوص و سلیقه شخصی آن را طراحی کردم.
در ادامه صحبت هایش پیرامون اینکه رسانه باید معرف فرهنگ و هنر فاخر باشد، توضیح می دهد: به وسیله یکی از مجری های برنامه معروف موسیقی شبکه چهار با ابراهیم قنبری مهر (سازنده سرشناس سازهای موسیقی، مبتکر ایرانی و از شاگردان استاد ابوالحسن صبا که با هدایت های ایشان و سورن آراکلیان به ساخت ویلن پرداخت و در سال 1334 کارگاه سازسازی وزارت فرهنگ و هنر را تاسیس کرد) آشنا شدم و گفت از این ساعت در خانه من به روی شما باز است احساس کردم دنیای به روی من باز شد؛ کارهای مرا می دید و در ویدئویی از کارهای من صحبت کرد و آن را در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم.
سازی ساختم که بهداد بابایی (یکی از بزرگان نوازنده ایرانی سه تار، آهنگساز، ردیف دان و مدرس) با من تماس گرفت. بهداد بابایی به رشت آمد. وقتی او را دیدم برایم قابل تصور نبود کارم را تایید کرد؛ از کارهای من در یک ویدئو تعریف کرد و راجع به کارگاه من گفت و در صفحه شخصی فضای مجازی خود گذاشت؛ به خود بالیدم چون این همان رشتی بود که کسی سازش را نگاه نمی کرد.
بعد از بابایی، کیوان ساکت با من تماس گرفت و به این کارگاه آمد و راجع به سازهای ابداعی من سخن گفتند و آقای بهروزی نیا که نوازنده مسلم بربط بودند آمدند و تنها کسی شد که بیشتر از خود من به فکر من بود.
میل باطنی به ماندن در کشور دارم
سراوانی می گوید: در نمایشگاهی گروهی از آلمان آمدند کارهای من را تماشاد و از من دعوت کردند که بروم و من نرفتم اما الان اگر شرایطش باشد می روم و این درحالیست که دلم نمی خواهد از رشت پا فراتر بگذارم میل باطنی به این کار ندارم؛ چرا گفتم ممکن است بروم چون هیچ حمایتی نمی گردد.
انگار این شاخه هنری بی معنیست؛ من بعنوان یک صنعتگر که الان این کار صنعتی را با قوی ترین شکل ممکن و آنچه در توان دارم انجام می دهم هیچ حمایتی نشدم؛ پیش مدیری رفتم و گفتم شرکتی در گیلان است که این ماده خام مورد احتیاج من را فراوری می نماید بگویید فعلا این ماده خام را بگیرم زمانها رفت و هیچ اتفاقی نیفتاد؛ گویی هنر معنایی ندارد هر چند سال که مدیران عوض می گردد می آیند یک لوح تقدیر می دهند و می فرایند و دیگر هیچ خبری نمی گردد.
رویای کارخانه فراوری سیم برای تمام سازها دارم؛ برای تار و سه تار خطی را دارم طراحی می کنم که برای ویولن، کمانچه، گیتار حتی برای عود؛ همه اینها از آلمان می آید و می دانید چقدر ارز برای این موضوع از کشور خارج می گردد؟ این در حالی است که اینها را من همینجا می سازم ولی خیلی توان خرید ماده اولیه و دستگاه ندارم دستگاه ها را صفر تا صد خودم طراحی کردم.
سراوانی با بیان اینکه گله نمی کنم، چون میل باطنی من شکوه و شکایت نیست و پذیرفتم راه بجایی نمی برد، می گوید: فراوری سیم پروژه بزرگیست؛ در آلمان کارخانه های صنعتی هستند که صدها کارگر برایشان کار می نمایند من همان را انجام می دهم با همان کیفیت طوری که تمام نوازنده های بزرگ متعجب شدند از ساختش ولی هیچ ارگان فرهنگی حمایت نکرد.
اگر میل به رفتن داشتم سالها پیش رفته بودم یا حتی به تهران می رفتم اما اینجا زادگاه من است و هویتم متعلق به اینجاست و خدا می داند با هر ساز شناسنامه ای از روستا و سرزمینم ارسال می کنم.
به عکس های روی دیوار نگاه می نماید و می گوید: بزرگانی که حسرت دیدارشان را داشتم پا به این کارگاه گذاشتند و می گویم اینجا جایی بود که هیچکس درش را نمی کوبید؛ اگر روزی به یک استطاعت اقتصادی برسم هیچ گاه گله نمی کنم به یکی از مدیران گفتم با کمترین امکانات می توانم برترین شیوه کاری را ارائه خواهم داد اما گویی حرفم چون ابری گذشت و جهت صحبت را تغییر داد.
این مکان به لحاظ جغرافیا و محیط اصلا مناسب این شاخه هنری نبود اما الان به مکان آمد و شد هنرمندان و فرهیختگان تبدیل شده است و تا راه داشته باشد این فضا را نگه می دارم، چرا که قاضیان، پزشکان و بزرگان حرفه های متعدد این شهر هنرآموزان من هستند حتی اگر تهران می رفتم هزار برابر زندگی من بهتر بود.
نسبت به سرزمینش با تعصب سخن می گوید و ادامه می دهد: هر کشوری که رفتم نام گیلان را آوردم در هر نمایشگاهی رفتم نام گیلان را آوردم؛ حتی دخترم که برای اجرای حافظ خوانی می رود بی تردید هر کجا که برای اجرای اشعار حافظ می رود باید نام زادگاهش سراوان گیلان را ببرد و بعنوان حافظ خوان که به برنامه ای در شیراز رفت به شرطی فرستادم که از زادگاهش یاد کند و مدیرکل صدا و سیمای فارس نیز پذیرفت. وی تاکید می نماید: هیچوقت قلب من به رفتن فتوا نمی دهد مگر مجبور شوم.
ساز سراوانی، آویخته بر دیوار گوشه گوشه دنیا
این هنرمند مبدع می گوید: ساز من شرکتی نیست اما خداروشکر برند من با نام سراوانی بقدری گسترده شده که به کشورهای زیادی چون آلمان، استرالیا، آمریکا، هلند، دانمارک، سوئیس، دبی و قطر هم ارسال می گردد.
بسیاری هستند که ایرانی نیستند و فقط بدلیل اینکه از ظاهر سازهایم خوششان می آیند سفارش می دهند؛ می گویم چرا عدم توانایی را بیندازیم گردن سنت؟ اگر ساز ایرانی در زیباترین و شیک ترین حالت ممکن ساخته گردد می تواند مورد علاقه دنیایان واقع گردد.
وقتی یک هلندی این ساز را به خانه برد و در دیوار خانه اش آویخت در واقع بخشی از هویت سرزمینم را انتقال داده ام؛ لذا دلم نمی خواهد تجاری گردد ولو اینکه از این طریق زندگی می کنم دلم نمیخواد این وسط دلالی گردد دیر به دیر می فروشم اما راحت شب ها سر به بالین میگذارم.
اقتصاد حرف اول را می زند و من از این طریق توانسته ام برای چندین خانواده ایجاد اشتغال کنم و عمرشان را اینجا سپری می نمایند.
سراوانی با نقدی بر رسانه، معتقد است: موسیقی اصیل ما هیچگاه کهنه نمی گردد. اما عده ای باعث می شوند دیده نگردد و این موضوع موجب شده متاسفانه پرده ابتذال بر موسیقی اصیل ما بنشیند چون جوانان ما فرهنگ غنی شان را نمی شناسند اگر موسیقی اصیل سرزمینشان را بشناسند جذب می شوند.
این هنرمند با بیان اینکه انقدر گرفتاری های زندگی زیاد شده که هنر در اولویت مانیست می گوید: متاسفانه عرصه کنسرت های بی هویت داغ است و اگر موسیقی اصیل ما دیده گردد حتما مخاطب دارد.
سراوانی با بیان اینکه رسانه باید معرف فرهنگ و هنر این سرزمین باشد گفت: یک مجموعه تلویرزیونی شهریار ساخته و از صدا و سیما پخش شد من آنقدر شاگرد سه تار داشتم که تا شب وقت نداشتم به خانه بیایم، اما شرایط به گونه ای شده که موسیقی فاخر کنج نشین شده و مخاطبان انگشت شمار خودش را دارد.
منبع: همگردی